امام سجاد ع، "بن بست شکن" تاریخ "پساکربلا"
شهادت امام علی بن حسین، زین العابدین ع _ محرم ۱۳۹۷
بسمالله الرحمن الرحیم
امام سجاد(ع) توده مردم را تربیت میکردند ذهنشان را بیدار میکردند و جالب است آن چیزی که با عموم مردم حرف میزدند کلاس درس نبوده مثل این که مردم توحید و نبوت را نمیدانند مثلاً بخواهی به یک جامعه غیر مسلمان آموزش بدهی اینها نبوده، همه مردم این چیزها را میدانستند و در منبرها میشنیدند بلد بودند، درس میخواندند مثل جامعه ما. الآن در جامعه ما شما یک عالمه از اسلام و تشیّع سؤال کن همه بلد هستند. از یک عالمه امتحانات گزینش عبور کردم، مقدار زیادی پای منبرها نشستیم گفتیم، خواندیم، خیلیهایمان همه چیز را میدانیم. اما جالب است همینهایی که ما میدانیم دوباره همینها را به ما میگوید. منتهی یک جور دیگر میگوید یک نتیجه دیگری میگیرد. تذکر و یادآوری میکند. میگوید شما موحد هستی اما توحید چیست؟ حالا میپرسم شما موحد هستید؟ شما مُسلم هستید اما اسلام چیست؟ حالا میپرسم شما مُسلم هستید؟ رسول الهی را محمد میدانید حالا میگویم سیره ایشان چیست؟ حالا دوباره آیا شما پیرو محمد هستید؟ کتاب مقدس الهی را قرآن میدانید حالا بگویم قرآن چیست؟ بعد میپرسد شما پیرو قرآن هستید؟ همه شما میگویید تقوا خوب است حالا بگویم تقوا چیست؟ شما اهل تقوا هستید؟ امام سجاد(ع) اینگونه حرف میزنند و طوری صادقانه که خود ایشان در روایات میگوید وقتی ایشان برای نماز و وضو بلند میشد بدن امام سجاد(ع) میلرزید. راجع به اهل بیت دیگر هم این نقل شده است. میگوید پاهای امام سجاد(ع) میلرزید فکر کردم حالشان خراب است آمدم دیدم صورتشان سفید شده، آمدم پرسیدم آقا طوری شده؟ حالتان مناسب نیست؟ چرا حالتان اینطوری است؟ فرمودند که دارم برای نماز آماده میشوم و در نماز جلوی چه کسی میایستم و میخواهم چه بگویم؟ دارم به حقیقت این فکر میکنم بدنم میلرزد. از شدت عشق و شدت خشیّت و خوف. خب از اینها باورمان میشود و الا ما و امثال ما از این حرفها خیلی بلد هستیم مگر تأثیر میگذارد؟ از این گوش میآید از آن گوش میرود. ولی وقتی امام سجاد(ع) میگوید طرف نمیتواند بدنش میلرزد. مرگ را یادشان رفته بود، بلد بودند اما باور نداشتند. مثل خیلیها در جهان اسلام همینطور هستند همه ما بلد هستیم ولی باور نداریم. لذا میبینید چکهای برگشتی اینقدر زیاد است، زندانها پر است، مواد مخدر هست، قاچاق هست، خشونت هست و الا اگر باور داشتیم این کارها را نمیکردم ما باور نداریم ولی هم چیز بلد هستیم. امام سجاد(ع) به ایشان فرمودند که بله میدانم به لحاظ زبان و امتحان دینی همه شما بلد هستید قرآن را میدانید، تقوا را میدانید هنوز فاصله با پیامبر اینقدر نشده که ابعاد اسلامی تحریفهای بزرگ سراغش بیاید، هنوز کسانی هستند که حتی پیامبر را دیدند، اصحاب و پیرمردهایشان هنوز هستند، کسانی که امیرالمؤمنین(ع) را دیدند، امام حسن(ع) را دیدند، امام حسین(ع) را دیدند اینها هنوز هستند فاصله آنقدر نشده، نظام اجتماعی رسماً بیدین و ضد دین نیست همه جا صحبت از قرآن و تقوا و موعظه هنوز است، انحرافات تئوریک هنوز زیاد نشده بلکه انحرافات عملی است، انحرافات زیاد نشده. باید به اینها گفت که همین آیاتی که برای ثواب میخوانید برایش ثواب نخوانید برای ثوابش به آنها عمل کنید. آقا این قرآن را باور کردید که دارید با این صدای قشنگ میخوانید، حالا صدایش را رها کن، به آیه نگاه کن و ببین در آیه چه میگوید؟ باور کردی که میگوید دنیا میدان مسابقه در معنویات و خیرات است. اصلاً فلسفه زندگی مسابقه در معنویات و خیرات است هیچ چیز دیگر نیست. بقیه همه مقدمه و وسیله است. همهاش بازی است ما به این عالم برای مسابقه در عمل صالح و رشد معنوی از طریق علم و عمل صالح آمدیم. هیچ خبر دیگری در اینجا نیست هر چیز دیگری فرعی است. مقدمه، ابزار است. زندگی، خانه، امکانات، بهداشت، سلامت، ازدواج، خانواده، تفریح، همه اینها لازم است اما هیچ کدام هدف نیست. همه اینها را میخواهیم برای آن هدف اصلی که رشد معنوی است و آماده شدن برای ملاقات با خداوند «فَملاقیه». اینها را امام سجاد(ع) دارند به مردم میگویند جالب است به عالِم و عامی، دوباره اینها را یادآوری میکنند که شما سطحی شدید و به ظواهر و مادیات چسبیدید به ذهن و زبان قبول دارید اما به احساس و حساسیت مثل این که دیگر برایتان مهم نیست و هر کثافتکاری را هم شما مؤمنین ممکن است بکنید و میکنید. جلوی شما این اتفاق میافتد رد میشوید خودتان انجام میدهید انگار که کرخت شدید، لمث شدید. مثل این که کسی نشسته میبیند مار میآید میبیند میخواهد او را بخورد اما تکان نمیخورد! و این که مدام نباید گفت که ایشان خبر ندارد که این مار است و خبر ندارد که مار نیش میزند و خبر ندارد که نیش مار زهرآگین است دردآور و مرگآور است، نه آقا یک بار دیگر به او بگو، تو واقعاً میفهمی که این مار است و دارد میآید که تو را نیش بزند؟ یا فقط گفتی و شنیدی؟ باور کردی؟ امام سجاد(ع) با یک چنین وضعیتی مواجه است در حالی که با همین فداکاری و مقاومتها و جنبشی که امام سجاد(ع) راه انداختند و حتماً در سقوط بنیامیه تأثیر داشتند و فرهنگسازی کردند بعدها که زمان امام صادق(ع) و امام باقر(ع) بود ترجمه مکاتب غیر اسلامی، ضد اسلامی، ضد اهل بیتی، از غرب و شرق، هند و چین و ایران زرتشتی و یونان و روم، همینطور فتوحات اسلامی بیشتر میشد. آنها جزو کشورهای اسلامی میشدند مطالب و مکتبهای آنها هم مدام ترجمه میشد وارد افکار عمومی و جهان اسلام و خواص و روشنفکران و کرسیهای بحث و مناظره میشد. این اتفاق زمان امام سجاد(ع) نبود لذا شما زمان امام سجاد(ع) که بنشینند پاسخ شبهات در حوزه کلام و فلسفه و معرفتشناسی بدهند نمیبینید. نمیگوییم هم نبوده، خیلیهایش سانسور شده است اما آن مسئلهای نبود جامعه در این مرحله نبود. مثل این که یک کسی در دهه 60 ما بیاید که مسئله ما اصل بقاء نظام و انقلاب و جنگ و هر روز شهید و تشییع جنازه بود مثلاً آن زمان بیایند بحثهای معرفتشناسی و کلام بگویند! آن زمان نه مسئلهای بود، نه مشتری داشت و نه مخاطب داشت و نه هیچی. اما بعد که آن مسائل میگذرد و جامعه مخاطب پیدا میکند و وارد دوره سازندگی میشود حالا هم سازندگی در جنبه مثبت و هم ریخت و پاشهایش، کمکم ترجمهها شروع میشود، تحصیلات بالا میآید، مسائل تغییر میکند شما میبینید در دهه 70 و 80 همینطور تا الآن بحثهایی شروع میشود که تا الآن کسی اینها را مطرح نمیکرده، نه این که آن سؤالات آن زمان قابل طرح نبوده، بوده، اما جالب برای طرح نبوده و اصلاً مطرح نمیشده است لذا آن بحثهایی که زمان امام صادق(ع) و امام باقر(ع) با این که امام باقر(ع) فرزند امام سجاد(ع) هستند ولی آن زمانها مسئله این نیست، جامعه ما هنوز در معرض هجوم فرهنگی از بیرون از اسلام نیست مسئله فروپاشی ایمان و اخلاق در درون جامعه اسلامی است. آن بعدهاست که شما میبینید زمان امام صادق(ع) به مسجد مدینه میآیند، به مسجدالحرام، یک ملحد، زندیق، ابن اعوالاوجاء میآیند توی مسجدالحرام مینشینند استدلال میکنند که خدا دروغ است، پیامبر دروغ است و این حرفها کشک است ولی زمان امام سجاد(ع) که اینطور نبوده، اینها بعدها ترجمهها و جریانات انحرافی بوجود میآید میآمدند در مسجدالحرام، مسجد شام و مسجد مدینه مکاتب انحرافی را تدریس میکردند حالا یا به نام اسلام یا صریحاً علیه اسلام. زندقه را تدریس میکردند. خب شما میبینید در تعابیر امام باقر(ع) و بخصوص امام صادق(ع) یک عالمه بحثهای علمی، استدلالی، کلامی و فلسفی پیش میآید، هم درون اسلام با مذاهب، و هم بیرون اسلام با ادیان دیگر، و هم بیرون از دین با ملحدین و ماتریالیستها و شکاکها، از بحث با بودیزم بودایی تا بحث با فرقههای مسیحی تا بحث با یهود، زرتشت، هست تا بحثهای داخلی که با فرقههای جهان اسلام در حوزه کلام و فقه و عقاید بوجود آمدند تحت تأثیر ترجمهها و تهاجم فرهنگی. خب زمان امام سجاد(ع) وضعیت اینطور نیست و اینطور نشده، به خود جامعه اسلامی دارد خطاب میشود و میفرماید همین چیزهایی که قبول دارید و میگویید قبول دارید طوافتان ترک نمیشود و راه جلوی من باز میکنید و جلوی خلیفه باز نمیکنید، فرق من و او را هم میدانید ولی با وجود این، نه من را درست میشناسید نه او را. حکومتها صریح علیه اسلام حرف نمیزنند اما یزید آن شعر را خوانده. بعضیها میگویند زبان حالش بوده، بعضیها هم میگویند مست بوده یک خریّتی کرده و در اوج غرور پیروزی، و الا معاویه که به عنوان خالالمؤمنین و به عنوان خلیفه پیامبر و فاتح فتوحات دانستند و میگویند البته علی علیبنابیطالب از ایشان بالاتر است اما ایشان هم قصد خیر داشته است، خدا انشاءالله از هر دویشان قبول کند! حالا یک سوء تفاهمی بوده او به تشخیص خودش عمل کرده و ایشان هم به تشخیص خودشان عمل کردند بعضیهایشان میگویند اگر از من میپرسیدند حق با علی است ولی من او را هم رد نمیکنم معاویه مقدسنمایی میکرد. وصیت کرد که من یک ناخن یا یک تار مویی است من از پیامبر نگه داشتم این را هم در کفن من بگذارید. سخنرانیهایش موعظه به تقوا دارد!
بعدش هم عرض کردم همین عبدالملک قاری قرآن است و جزو قرّاء قرآن است به خلافت که میرسد میگوید خب دیگر! تمام شد. این استدلالهای فلسفی و کلامی راجع به اثبات خدا و این چیزها مطرح نیست آن زمان این بحثها در بورس نبود، این شبهات در سطح افکار عمومی مطرح نبود که امام(ع) بیایند در سطح افکار عمومی جواب بدهند. اینها اواخر زمان امام باقر(ع) شروع میشود. زمان امام صادق(ع) به اوج میرسد که امام صادق(ع) میآیند چندین نوع استدلال و برهان راجع به کسی که منکر خداست میآورند و بعضی برهانها در این برهانهای رایج هم خیلی به آن نپرداختند بعضیهایش مشهور است ولی بعضی نه. مثل این که بزرگ شدن پس از کوچکی، قوت پس از ضعف، ضعف پس از قوت، این بیماری و سلامت و این تغییر و تحولات نشانه چیست؟ اینها در حیوانات و انسانها و موجودات مادی نشانه چیست؟ و از همینجا شروع میکردند تا به لایزال و لایزول برسد و آن که در او هیچ تغییر و تحولی نه نیاز است و نه ممکن است. ولی در این زمان، این مسئله، مسئله جامعه اسلامی نبوده، اما در آن زمان اگر کسی میآمد از امام سجاد(ع) سؤال میکرد جوابش را میدادند ولی میخواهم بگویم که فضا در چند دهه چه تغییراتی کرد؟ ضمن این که وقتی شما حتی در یک بحث صددرصد اخلاقیِ معنوی داری حرف میزنی معنا و طنین سیاسی پیدا میکند حالا یک کسی آمد به امام گفت که چرا این را گفتی که «عن امامک» از امامتان سؤال میکنند؟ چرا مسئله را سیاسی کردی؟ آمدند از شما راجع به قبر پرسیدند، قبر را هم میآیی سیاسی میکنی؟ قبرستان را هم سیاسی کردی؟ عالم برزخ را هم سیاسی کردی؟ خب امام سجاد(ع) میگوید دارم به شما و اینها جواب میدهم که دین و ایمان چیست؟ همانطور که از توحید میپرسند از امامتان و رهبری و حاکمیتتان هم میپرسند که تن به کدام حاکمیت و حاکمان دادید؟ دنبال چه کسانی راه افتادید؟ بله من دارم راجع به عالم آخرت و دنیا صحبت میکنم من دارم راجع به آخرت صحب میکنم منتهی آخرت را تو زور بزن از دنیا جدا کن! شما میخواهید آخرت را از دنیا جدا کنید و الا این چیز خطرناکی است. کلمه حکومت و امامت را به کار بردن ولو در توصیف عالم قبر و برزخ این طنین سیاسی دارد منتهی وقتی یک زاهد دارد عابدانه و زاهدانه موعظه به آخرت میگوید آنها کمتر حساس میشوند و لذا امام در همین قالب، حرفهایشان را زدند. یکسری بیاناتی هم امام سجاد(ع) دارند که خطاب به کسانی است در مبارزه هستند دارند علیه این حکومت مبارزه میکنند و کاملاً امام(ع) و اهل بیت(ع) را میشناسند، عدهشان کم است اما آدمهای قوی و تربیت شده هستند و خودشان در درگیریها و مبارزهها حضور دارند بعضیهایشان در زمان امام سجاد(ع) گیر افتادند و شهید شدند، زندان افتادند، شکنجه شدند، تحت تعقیب هستند، مخفی شدند، و بعضیها هم با ایشان مخفیانه ارتباط دارند. باز امام(ع) با اینها یک جور دیگر صحبت میکند. چندتا روایت در این مورد هست که با اینها خیلی انقلابی و تند صحبت میکند که رابطهتان را با فلانیها قطع کنید، رابطهتان را با فلانجا تقویت کنید. در این جلسهها اینطور جلسات با امام سجاد(ع) که جلسات کاملاً مخفی ایشان است که خیلیهایش سانسور شده یا چون مخفی بود منعکس نشده و نمانده است. اما چند نمونهای که هست نشان میدهد که بالاخره امام سجاد(ع) اینطوری حرف میزدند یا آنطوری حرف میزدند؟! هر دو جور، هر سه جور، با سه مخاطب در سه سطح صحبت میکردهاند. صریح میگفتند کسانی که با حکومت هستند یک وقتی به آنها لبخند نزنید، اگر مغازه دارد از مغازهشان خرید نکنید، طردشان کنید و به همه بگویید اینها بیگانه و غریبه هستند ولو هر روز به من سلام کنند و هر سال هم حج بروند.
یک سنخ احادیثی که حضرت سجاد(ع) مانده، اینجا به "رساله حقوق" مثال میزنند. رساله حقوق یک نامه مفصلی است اینقدر مفصل است که خودش یک کتاب میشود یک کتابچهای است نشان میدهد که اولاً آن جلسات مخفی که امام سجاد(ع) یک تشکیلات مخفی و کاملاً سازماندهی شده دارند که به هرکسی و برای هر منطقهای چه چیزهایی بگویند کجا برو و چه کار نکن. حتی قیام مسلحانه فرزندان امام سجاد(ع) مثل جناب زید راه انداختند که بزرگترین قیامهای مسلحانه علیه حکومت بوده و هیچ مدرکی دست حکومت ندادند که ما هم با اینها در رابطه هستیم. ولی به همه هم فهماندند که اگر کسی میتواند به این قیام مسلحانه کمک کند. گرچه فرمودند که به لحاظ مادی به جایی نمیرسد از نظر نظامی شکست میخورید ولی این حرکت و این ضربه باید به اینها وارد بشود. سکوت نباید کرد و پرچم جهاد نباید پایین بیاید ولی من باید سنگر اصلی را نگه دارم. در این رساله، هم تربیت است، هم اخلاق فردی است و هم اخلاق اجتماعی است و هم حکومت و سیاست است. اولاً دقت کنید یک تعریف توحیدی از بدن انسان، تعریف توحیدی از بدن انسان و هم از جامعه انسانی میدهند. صحبت از این میشود که اولاً به عنوان انسان حق خدا بر تو چیست؟ "من و خدا". "خدا و من". بعد میآید حق تو، "حق اعضای بدن تو بر تو". من و این بدن. این بدن برای چیست؟ این بدن به این منظمی و به این حساب شدگی برای چه ساختند؟ برای چه دست با پنجتا انگشت؟ چرا دوتا دست؟ چرا دوتا چشم اینجا؟ چرا اینجا نه؟ این وضعیت بدن چیست؟ این اعضای بدن را برای چه به من دادند؟ برای این که بتوانم در این عالم طبیعت بمانم و زندگی کنم. چرا اینجا باید بمانم؟ و چگونه باید زندگی کنم؟ اول بگو چرا باید زندگی کنم تا بعد بفهمم چگونه باید زندگی کنم؟ اگر کسی در جواب چرا زندگی میکنیم بگوید که زندهایم! مجبوریم که زندهایم! یک مرتبه دیدیم که زندهایم باید زندگی کنیم خب چه کار کنیم برویم خودمان را بکشیم؟ بعد هم دیدیم که گرسنه میشویم خانه میخواهیم، زندگی میخواهیم، همسر میخواهیم باید بدویم اینها را تهیه کنیم. خب چرا ندارد. چرا راجع به چیزی میپرسند که اختیارش دست ما بوده، مگر ما اختیار داشتیم آمدیم؟ که از من میپرسید که چرا زندگی میکنم؟ چه میدانم چرا؟ باید زندگی کنم. من فقط یک سؤال را جواب میدهم که چگونه زندگی کنم که به من بیشتر خوش بگذرد سختی کمتر باشد و راحتی بیشتر باشد. اما به این سؤال که چرا زندگی میکنید؟ بله شما خودتان نیامدید ما شما را آوردیم اما چرا آوردیم؟ زندگی چرا؟ فلسفه زندگی و مرگ چیست؟ اما اگر بگویی که چرا زندگی میکنی و جواب درست دادی؛ همین جوابی که امام سجاد(ع) بارها به شکلهای مختلف فرمودند برای تکامل و برای ماده آماده شدن و برای ملاقات با خداوند، برای بهشت و برای خداگونه شدن، در سطح افق انسانی، آفریده شدی، و در زندگی هدف اصلیتان باید رشد باشد، رشد خودت و دیگران، بقیه مقدمه و ابزار هستند. حالا اگر کسی گفت چرا باید زندگی کنم جواب آن این است حالا اگر از او بپرسی که حالا چگونه باید زندگی کنی؟ یک جوابهای دیگری به تو میدهد. آن اولی که بگویی چگونه باید زندگی کرد؟ میگوید هر کاری که بیشتر پول و زور بیاید و راحتی بیاید، شهوت بیاید، قیمتش هم مهم نیست، بقیه چه سرشان میآید، سر آخرت خودم چه میآید اینها مهم نیست،اصالت لذت، اصالت سود، اصالت تفریح و... هست. اما به این دومی که میگوییم چرا باید زندگی کرد میگوید برای این دلایل. حالا از او بپرس چگونه باید زندگی کرد؟ چگونه متناسب با چرا است. آن وقت این یک چگونگیهای دیگر را میگوید. در این فلسفه زندگی کار، عبادت میشود. در آن مفتخوری، سعادت میشود. در این منطق، حقوق دیگران، حقالناس حقالله است و حریم الهی است. در آن یکی حقالناس مطرح نیست دیگران ابزار من هستند من باید از کولشان بالا بروم و کار خودم را پیش ببرم. در این یکی گرسنگی، روزه، یک معنا دارد در آن یکی اصلاً معنا ندارد. در این یکی انفاق، ایثار، فداکاری، جهاد، شهادت معنا دارد در این یکی معنا ندارد بخور و جلو برو. خب پس این که دو نوع سبک زندگی است چگونگیها چطوری هستند؟ برای این است که دوتا در پاسخ چرا زندگی؟ چون دو نوع گفته شده است. امام سجاد(ع) هم پاسخ چراها را میدهند و هم راجع به چگونگی صحبت میکنند از جمله در رساله حقوق. توصیف توحیدی از دست و چشم و زبان و بدن. خیلی جالب است. اولاً میگویند همه اینها امانت خدا در دست توست، نگاه الهی به این بدن و بیولوژی و ساختار کالبدت داشته باشد، نگاه تجربی و پزشکی و فیزیکی و شیمیایی بکن اما همه در بستر توحیدی و الهی باشد. همه اینها اولاً عنایات خداست. تک تک اعضای بدنت برای تو تعریف شده که با این اعضاء برای رشد و صلاح خودت چه کارهایی باید بکنی و چه کارهایی نباید بکنی؟ با دست هر کاری نمیشود کرد، با زبان هر چیزی نمیشود گفت. یک چیزهایی باید گفت، یک چیزهایی نباید گفت. با این پا هر جایی نباید بروی، اما یک جاهایی باید بروی. کجا باید بروی و کجا نباید بروی. حقوق اعضاء حق گوش، حق چشم، حق زبان، حق دست، بعد وارد حوزه روابط اجتماعی و سیاسی میشوند. حق مردم بر حکومت، حق حکومت بر مردم. کدام حکومت؟ حکومت صالح نه اینها. لابهلایش دارند گِرا میدهند. حق تو بر خانوادهات و حق خانوادهات بر تو. همه حقها متقابل و دو طرفه است. حق یک طرفه نداریم. حق دوستانت بر تو و حق تو بر دوستانت. تو بر همسایگانت، حقوق همسایگان و همشهریانت و دیگران با تو، همه اینها مناسبات بین افراد با همدیگر و مناسبات افراد با حکومت و حکومت با مردم را دارد توصیف میکند. یعنی اینجا هم تعلیم هست، تربیت هست، اخلاق و معنویت هست، خدایی دیدن جامعه و بدن و چشم و گوش همه اینها مأموریت الهی دارند. امام سجاد(ع) میفرماید خداوند این چشم و گوش و زبان را به تو داده برای این که تو رشد کنی، انسانتر بشوی نه این که با اینها هر کاری که میتوانی بکنی. لذا برای هر کدام از اینها حدود، واجب حلال و حرام تعریف شده است. دیدن چه چیزهایی در این مسیر درست است و کمکتان میکند واجب و حلال است، دیدن چه چیزهایی در این مسیر به تو کمک نمیکند حرام است مانع رشد تو میشود، رفتن به چه جاهایی با این دست چه کردن و چه نکردن، یعنی فلسفه زندگی فردی و اجتماعی را خیلی آرام، بدون این که اسم حکومت و مبارزه را بیاورند میگویند مانیفست را معلوم میکنند. در واقع دارند میگویند بعداً که یک نظام دینی باید تشکیل بشود بدانید که بر چه اساسی تشکیل میشود و اینها چرا دینی نیستند و چرا سبک زندگی خود ما و شما که ظاهراً مسلمان هستیم در بسیاری از موارد اسلامی نیست. آن دفعه خواهش کردم دوستان به صحیفه یک رجوعی بکنند و بعضی از دعاها را ذکر کنند و بگویند ما از توی این دعا به 5تا سؤال، نکته سیاسی، نکته اخلاقی برخوردیم. چه کسی این کار را کرده است؟ هیچ کس نکرده؟! خیلی ممنون! در این مجموعه دنیا در مورد همه موضوعاتی که به انسان مربوط میشود در صحیفه بحث شده است. شاید هیچ مسئله اساسی انسانی نیست که در صحیفه به آن پرداخته و یا اشاره نشده باشد. راجع به همه چیز. هم در هر چیزی رابطه قلبی و ارتباط معنوی انسان، فرد و جامعه با خداوند در مناجات و دعا مطرح میشود که چه بخواهید و چه نخواهید؟ و چطوری بخواهید؟ وقتی میخواهید چطوری به دیگران بیندیشید؟ به حقوق انسانها، به حقوق حیوانها، اشیاء، اماکن، و انگیزههای یک زندگی درست و اخلاقی و انسانی را آموزش میدهند و بیدار میکنند. انگیزه درست برای زندگی. کوچکترین دعاها که همینطور لغلغه زبان ما هست آموزش میدهند که به آنها فکر کن چون در سبک زندگی ما تأثیر دارد. آنجا که میگوییم «اللهم اجعل عواقبنا امورنا خیرا» یعنی زندگی خودتان را نقطهای تفسیر نکن، خطی ببین. نگو الآن من آدم خوبی هستم، درست هستم، مسیر را در یک نقطه نبین، از بالا ببین. این کل مسیری که در زندگیتان رفتی و داری میروی، این زیگزاک، یک مرتبه آن ته ممکن است سروته کنی و برگردی. کجا میروی؟ خدایا هوای ما را در آن نقطه آخر که داریم به سمت عوالم بعد کَنده میشویم و میآییم خدایا تا آنجا دست از سر من بر ندار و هوای من را داشته باش. خدایا تا لحظه آخر من باید بیدار باشم چشمم نخوابد. تا آخرین لحظه، لحظات حساس کنونی است! بعضیها میگویند مدام میگویید شرایط حساس کنونی! تا کی شرایط حساس کنونی است؟ تا آخر شرایط حساس است «کنونی» آن را بیخود میگویند! شرایط بشر حساس است. حساسترین موقعیت در تمام عالم موقعیت بشر است. چون هر لحظه، هم لب پرتگاه است هم کنار قله است. امام سجاد(ع) میفرمایند که مدیریت خود تا آخرین لحظه را از خدا بخواهید یعنی یک لحظه نگو ما که دیگر کارهای خوبمان را کردیم تمام شد، ما که دیگر مبارزهمان را کردیم، جهاد هم کردیم شهید هم شدیم! ما که خدمت به خلق کردیم ما کارهای خوب خیلی کردیم دیگر بس است! خیلی از آدمهای صالح که واقعاً از ما و شما صالحتر بودند آخر عمری فاسد شدند و جهنمی از دنیا رفتند. خیلیها را خودشان بهشتی کردند. خود اینها بعضیها را بهشتی کردند ولی خودشان جهنمی شدند. یک دعایی هم داریم که میگوید از خدا بخواهید که یک وقت کسانی به دست ما نکند بهشتی بشوند حرفهایی که ما میزنیم آنها باور کنند عمل کنند بعد خودم باور نکنم! بعد در قیامت چطوری از اینها خجالت بکشم؟ که آنها به ما بگویند دست شما درد نکند آنهایی که به ما گفتی ما همان موقع رفتیم الآن بهشتی شدیم بعد خودش الآن دارد به جهنم میرود! این هم جزو دعای امام سجاد(ع) است. انگیزههای درست و روش درست را به ما یاد دادن. جملههای کوتاهی که از حضرت سجاد(ع) است غیر از تربیتی یک ضربه سیاسی به حکومتهای فاسد است. فرمودند که: «أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا؟...» آیا بین شما دیگر آزادهای پیدا نمیشود که این پسمانده دهان سگ را جلویش بیندازد؟! لهله میزنید برای این که یک مقدار پولهایتان بیشتر بشود، حقوقتان اضافه بشود، زمین بیشتری و امکانات بیشتری بگیرید؟ شغل بالاتری، شهرت، ریاست، شهوت، اینها لُماظه است، پس مانده دهان سگ است. بین شما «ألا حرٌّ» بین شما انسان آزادهای است که «یدع» این پس مانده دهان سگ را جلوی خودشان پرتاب کند؟ بخاطر دنیا و بخاطر چند روز زندگی راحتتر تن به هر پستیای میدهید؟ از این سیاسیتر جملهای هست؟ همین شعار برای یک انقلاب کافی است، ولی در عین حال ظاهرش برای آخرت میگوید. اگر به امام سجاد(ع) بگوییم که آقا این شعارها چیست که دارید میدهید؟ میفرمایند هیچی، دارم میگویم دنیا مثل پس مانده دهان سگ است به فکر آخرت باشید. طرف گفت ما که میفهمیم منظورتان چیست، خب بفهم. پسمانده دهان سگ یعنی این کاخها و این تجملات، و این سوء استفادهها. «أَلَا حُرٌّ» یعنی به تمام کسانی که دارند با اینها کار میکنند، داری به آنها میگویید که شما همهتان نوکران و انسانهای پست اینها هستید. شما آزاد نیستید. شما دارید حرفهایتان را میزنید. اینها بیانات انقلابی است در عین حال که موعظه اخلاقی و فردی است.
و همینطور اشعار امام سجاد(ع). این را بدانید که اهل بیت(ع) همه شاعر هم بودند ولو این که خیلی شعر نگویند. پیامبر(ص) خودشان، روح لطیف ذوق شاعرانه دارد ولی هرگز شعر نگفتند چون جبرئیل فرمان داد که خداوند فرمودند شما هرگز شعر نگو، چون بعداً فکر نکنند این آیات که میآید لحن بعضیهایش قافیه و سجع دارد بگویند این شاعر است شعر میگوید! یا اصلاً معلوم نیست کدام شعر است و کدام وحی است؟ پیامبر(ص) نهی شدند. حتی یکی دو مورد نقل شده که ایشان شعری را دارند نقل میکنند قافیهاش را بهم میریختند از یک شاعر دیگری میخواستند بگویند نظم شعر را میشکستند، که حالت شعر نداشته باشد محتوای آن را میگفتند با این که زیبایی شعر به لفظ و نظم آن است. برای که اینها عمداً میگفتند و هو شاعر! این پیامبر نیست این شاعر است. اما در مورد اهل بیت(ع) چون به آن معنا بحث وحی نیست شعر میگفتند. امام سجاد(ع) شعرهای خیلی زیبا، هم اخلاقی و هم سیاسی دارند. و اجمالاً درست است که تعرض سیاسی قاطع یا علیه حکومت نشده یا در حوزههای خاص معرفتشناسی چون مسائل آن دوران نیست اما امام سجاد(ع) باغبان ماهری بود که باغی که در عاشورا و کربلا سوخته بود دوباره به یک گلستان تبدیل کرد علیرغم آن همه سمپاشیهایی که در این باغ کردند و این را دوباره تبدیل کرد به یک باغ بزرگ با بوی گل که بدون این که نیروهای باقی مانده و محدود را دمِ چَک دشمن بدهند و از بین بروند. تشبیهی در این تحلیل شده، میگوید این است که دوران امام سجاد(ع) شبیه دوران پیامبر(ص) در مکه بود نه در مدینه. آن چند سال اول که دعوت هم مخفی بود نه علنی. آن سه چهار اول، این قدر شرایط سخت بود. بعد دوران امام باقر(ع) مثل دوران دوم مکه بود، ده سال بعد در مکه که دعوت علنی شد و دورانهای بعد مثل دورانهای مدینه بود. دوران امام صادق(ع). اگر امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) اینقدر صریح و محکم علیه حکومتها حرف میزنند حتی آنها مجبور میشوند و به آنها باج میدهند یعنی به امام رضا(ع) میگویند بیا حکومت برای شما! اینها بخاطر زحمات امام سجاد(ع) است آن فضاسازیها و آن زمینهسازیها، آن آموزشها، لابلای این کلمات این مطالب مطرح شد تعرّضهای صریح هم هست اما تعرّضها به شکلهای دیگری هم صورت میگیرد.
یک بخش دیگر این است که چند شکل از تعرّضها امام سجاد(ع) علیه حکومتها، چون اینجا بحث سیره سیاسی ائمه(ع) و از جمله امام سجاد(ع) است. به چند شکل تعرّضاتی که میکردند و مدام گرا میدادند که اینها نامشروع هستند ما مشروع هستیم. تعریف حکومت مشروع این است، تعریف حکومت نامشروع این است اینها عادل نیستند و... به شکلهای مختلف. یک بخشی از آن تحت این است که ما داریم عقاید دینی را آموزش میدهیم. مثلاً امام صادق(ع) یک تعبیری کردند که نشان میدهد امام سجاد(ع) چه نقشی داشتند یعنی نوه امام سجاد(ع) راجع به امام سجاد(ع). امام صادق(ع) میفرماید بنیامیه سیاست تبلیغات دینیشان اینطوری بود که: «إنَّ بَنی اُمَیَّةَ أطلَقُوا لِلنّاسِ تَعلیمَ الإیمانِ و لَم یُطلِقُوا تَعلیمَ الشِّرکِ؛ لِکَی إذا حَمَلُوهُم علَیهِ لَم یَعرِفُوهُ.» بنیامیه سیاست تبلیغات مذهبیشان که جامعه را به اسم این که ما هم مذهبی و دینی هستیم مشروعیت دینی داریم خلیفه پیامبر هستیم، افکار عمومی مذهبی را از طریق آخوندهای فاسد درباریشان کنترل کنند ولی در عین حال اجازه ندهند که اسلام راستین و قرآن حقیقتاً درست تفسیر بشود چون اگر میشد مردم دیگر آن حکومت را تحمل نمیکردند سیاستشان این بود میگفتند هرکس بخواهد ایمان را آموزش بدهد و راجع به خدا و صفات خدا، راجع به پیامبر و خوبیهای پیامبر، راجع به قیامت، هرچه میخواهید راجع به ایمان توضیح بدهید بدهید آزاد است، آموزش و تعریف ایمان آزاد است. چون یک طوری تعریف بشود که شامل ما هم میشود ما هم که خداوند را قبول داریم، پیامبر را قبول داریم، قیامت را قبول داریم، زمان ما هم نماز است، حج است، روزه است، مشکل چیست؟! اما وقتی که دین میخواست وارد تعلیم شاخصهای شرک بشود جلوی آن را میگرفتند! اجازه شرکشناسی نمیدادند. جلسات و خطبهها و صحبتها، این که بگویید ایمان چیست، یک آدم مذهبی چطور آدمی است عیب ندارد اینها را بگویید – امام صادق دارند اینها را میفرمایند – اما اگر کسی میخواست بگوید خیلی خب ایمان را فهمیدیم حالا ضد ایمان چیست؟ شرک به نام ایمان چیست؟ کلاس شرکشناسی را اجازه نمیدادند یعنی اجازه نمیدادند کسی بیاید بگوید که چه چیز از آنچه که در این جامعه هست ایمان نیست، این که بگویید چه چیزی ایمان است بگویید، نماز ایمان است، حج ایمان است، اما این که بگویید چه چیزی ایمان نیست و ایمان دروغین است شرک به نام توحید است این را اجازه نمیدادند. خیلی تعریف زیبا و کوتاه امام صادق(ع) از سیاست تبلیغات مذهبی بنیامیه و کار بزرگی که امام سجاد(ع) برای افشای این سیاست کردند. بعد امام صادق(ع) توضیح دادند که چرا اینها نمیگذاشتند تعلیم شاخصهای شرک را آزاد نمیگذاشتند و ممنوع بود حَمَلُوهُم علَیهِ لَم یَعرِفُوهُ؛ برای این که اگر مردم را به شرک بکشانند مردم متوجه نشوند فکر کنند این هم ایمان است. یعنی برای این که انحرافات حکومت به نام مذهب شناسایی نشود همه چیز را توجیه مذهبی میکنند هیچ کس نفهمد که این کجایش مذهبی است این ضد مذهب است، بگویند نه این هم یک قرائت از اسلام است! این هم یک تفسیر از قرآن است! چون اگر کسی آمد گفت معنی این آیه این است نه آن؛ میگوید بگو معنیاش این است ولی نگو معنایش آن نیست. یعنی درگیر نشو. اسلام صلح کل. تفسیر قرآن به نحوی که همه خوششان بیاید و هیچ کس عصبانی نشود. امر به معروف و نهی از منکر به نحوی که هیچ کس ناراحت نشود. درگیر نشو، اسلام درگیر یعنی اسلامی که میخواهد شاخصهای شرک را تعریف بکند. این تعریف خیلی عمیق است. سیاستهای همه حکومتهای فاسد این بوده الآن هم در دنیا هست. «أطلَقُوا لِلنّاسِ تَعلیمَ الإیمانِ؛ گفتند ایمان مذهبی، اصول دین، اصول مذهب، احکام، توضیحالمسائل را هرچه میخواهید بگویید، اما و لَم یُطلِقُوا تَعلیمَ الشِّرکِ؛ مصادیق شرک را نگویید. چرا؟ لِکَی إذا حَمَلُوهُم علَیهِ لَم یَعرِفُوهُ.» چون اگر بنیامیه مردم را در مسیر سبک زندگی فاسد مشرکانه زیر پرچم مذهب بردند لَم یَعرِفُوهُ. کسی نفهمد. مردم شرک را نشناسند، یعنی خداشناسی و اسلامشناسی بگویید اما طاغوتشناسی نگویید. مفهوم شرک و مصادیق شرک را باز نکنید که مردم زود بفهمند چه کسانی منحرف هستند. مثل بعضیها را دیدید که الآن میگویند راجع به امام(ره)، اسلام و انقلاب همه چیز بگویید تعریف کنید 22 بهمن، دهه فجر همه جشن بگیریم همه دور هم وحدت داشته باشیم ولی راه نیفتیم بگوییم چه چیزهایی انحراف از خط امام(ره) و انقلاب است. مدام انحرافشناسی راه نیندازید. متهم نکنید. نه آقا هر کاری بکنیم اسلام و جمهوری اسلامی است! امام صادق(ع) فرمود امام سجاد(ع) یک کاری کرد که نتوانند هر چیزی را به اسم اسلام و جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی انجام بدهند و اینها از این قضیه عصبانی بودند. میگفتند از چیزها و خوبیهای کلی بگو اما شاخصه نده که ما بفهمیم الآن این شخص میخواهد روحانی باشد معمم باشد، میخواهد شخصی و موکلا باشد، میخواهد انقلابی باشد یا نباشد، میخواهد چپ باشد یا راست باشد، سابقه انقلابی داشته باشد یا نداشته باشد، این حرف، این کار، این سیاست، خلاف مبانی انقلاب و مکتب است. این که این خلاف است کسی نفهمد! اینها را نگویید. ولی کلی همه چیز را بگویید خوب است! بهبه! 22 بهمن! دهه فجر! 15 خرداد برویم سر قبر امام، ولی نگویید امام کیست؟ امام را بگویید اما خط امام را نگویید! این که قدرتهای فاسد سیاسی یک مظهر برجسته شرک هستند و شما نمیتوانید هم موحد باشید و هم به اینها تن بدهید و با اینها همکاری کنید، این را نمیخواستند کسی بفهمد. لذا اینجا نقل میشود علامه مجلسی در بحار، توضیح خود ایشان در ذیل بعضی از روایات امام سجاد(ع) است میگوید این که امام سجاد(ع) را میفرمودند آیات توحید را میگوییم آیات شرک را هم میگوییم، علت آن این بود که «اِنَّ آیاتِ الشِّرکِ ظاهِرُها فِی الاَصنامِ الظّاهِرَةِ وَ باطِنُها فی خُلَفاءِ الجَورِ الَّذینَ اَشرَکوا مَعَ أئِمَّةِ الحَقِّ وَ نَصَبوا مَکانَهُم» آیات شرک یک ظاهری داشت، مصادیق شرک در زمان پیامبر(ص) بتها، بتپرستی، ظاهرش مربوط به همین بتهای علنی ظاهری بود اما یک باطنی هم داشت، که اگر فقط آن ظاهر را میگفتی، بنیامیه میگفتند بله الحمدلله رب العالمین دیگر بتی وجود ندارد، همه بتها و بتخانهها رفته به قبرستان تاریخ، دیگر الحمدلله همه جا مسجد است دیگر بتخانه نیست. اما باطِنُها فی خُلَفاءِ الجَورِ؛ اما باطن شرک، همواره هست و آن حکومتهای ظالم و فاسد و لامذهب هستند. باطنش همین است. بتهای جدید اینها هستند. امروز دیگر لات و هبل و عزّی و منات نیستند، امروز بتها اینها هستند. جالب است این را مجلسی(ره) در ذیل روایت امام سجاد(ع) میگوید، میگوید برای این است که امام سجاد(ع) آیات شرک را دقیق و شفاف تعریف میکند. خلفای جور چه کسانی هستند؟ الَّذینَ اَشرَکوا مَعَ أئِمَّةِ الحَقِّ وَ نَصَبوا مَکانَهُم؛ کسانی که آمدند خودشان را در عرض رهبران حق قرار دادند و مکان و موقعیت اجتماعی و سیاسی آنها را غصب کردند. نگذاشتند عادل عالِم بر مردم حکومت کند. جاهلان یا فاسقان سر کارها آمدند. شریک شدن با ائمه حق در قدرت و کنار زدن آنها این هم مصداق شرک به خداست ولو هزارتا طواف حج مستحبی هم بکنید. این افشای حکومت بود، چون حکومت داشت از زبان خدا حرف میزد! شما میدانید وقتی نوبت به بنیعباس رسید میگفتند ما خلیفه رسولالله نیستیم بلکه ما خلیفهالله هستیم! یعنی میگفتند به خدا و قرآن و پیامبر کاری نداشته باشید ما نماینده خداییم. هرچه که ما میگوییم همین است آن وقت با اهل بیت آن کارها را میکردند. کسی که در قدرت و مشروعیت با امام حق شریک میشود مشرک است. منشأ این شرک سیاسی شرک در توحید است. هرکس در سیاست به قدرتهای ظالم و فاسد تن میدهد مشرک است چون در عبادت و اطاعت برای خداوند شریک قائل شده و به ظلمه و فسقه تن داده است. مشرک هستید. امام سجاد(ع) آمد گفت بفهم، تو که روزی چند بار میگویی «لاالهالاالله»، این را بفهم که گفتن لاالهالاالله با این سبک زندگی تناقض دارد. با تن دادن به این قدرتهای فاسد در جهان تناقض دارد نمیتوانی هم بگویی لاالهالاالله و هم با اینها باشی. این تناقض را بفهم. علامه مجلسی(ره) میفرماید این شرک همچنان ادامه دارد. مخصوص زمان علیبنحسین(ع) نبود، تا قیام قیامت شرک سیاسی، شرک اقتصادی، شرک اجتماعی در جوامع اسلامی هست. هرجا که طبق فرمان خداوند عمل نمیکنند مشرک هستند. ولو این شرک به این معنای فقهیاش شرک نباشد و در شناسنامه همهشان مسلمان باشند و خودش هم خودشان را مسلمان بداند و بگویند همه اینها مسلمان هستند! ولی اگر کسی به حکومت فاسد یا ظالم تن میدهد به قدرتهای فاسد به ابرقدرتها و به سیستمهای اقتصاد تن میدهد این در واقع مشرک است. نه این که بگوید من نماز میخوانم پس موحدم بعد در بازار، در خانه، در زندگی، در سیاست خارجی، در مدیریت اقتصادتان، در سیاست فرهنگی، در رسانه، ضد توحیدی و غیر توحیدی عمل کنید. این شرک است.
«لِعُدولِهِم عَنِ الاَدِلَّةِ العَقلیةِ وَ النَّقلیةِ وَ اَتِّباعُهُمُ الاَهواءَ و عُدولِهِم عَنِ النُّصوصِ الجَلیةِ». چون کسی که در عمل، ادله نقلی و عقلی فرمان خداوند را کنار گذاشته و اَتِّباعُهُمُ الاَهواءَ دنبال میل خودش و این و آن راه میافتد، فشار از کدام طرف میآید، جریان با کیست، باد از کدام طرف میآید و عُدولِهِم عَنِ النُّصوصِ الجَلیةِ» و از نصوص قطعی واضح الهی عدول میکند. حالا ببینید در بعضی از مسائل ما اینها را داریم میفهمد که مثلاً در فضای مجازی سیاست اسلامی این است نه آن. یعنی هم باید جلوی فسق و فساد را بگیری هم جلوی آزادی بیان و امر به معروف و نهی از منکر را نگیری ولی در عمل، گاهی جلوی این را میگیرد و جلوی آن را باز میگذارد. اینطوری نیست که اسلام را نفهمد، میفهمد نصوص جلیهای در این باب وجود دارد، همه میدانند، ولی اطاعت نمیکند. دنبال منافع است. این هم شرک است.
راجع به امام سجاد(ع) خیلی کم بحث میشود. شهید کربلا امام سجاد(ع) است. راجع به امام حسین(ع) هرچه هم بگویند کم گفتند ولی درباره امام سجاد(ع) هیچی نمیدانیم. امام سجاد(ع) است که مکتب توحید را و مکتب اهل بیت(ع) را از زیر خون و آتش و جنازه شهدا بعد از کربلا نجات داد. در موقعیتی که از ایشان پرسیدند چند نفر ماندید؟ فرمودند 3 نفر، 5 نفر، 7 نفر، دیگر ما دهتا هم نیستیم همه را کشتند بقیه هم ترسیدند و فرار کردند! بقیه هم سازش کردند! یک عده هم سیاست را ول کردند و سراغ زندگیشان رفتند. در این شرایط که از ایشان پرسیدند که چند نفر ماندید؟ فرمودند ده نفر هم نیستیم کمربندها را محکم ببندید، جهاد بزرگ، جهاد اصلی پس از کربلا شروع شد. ما باید با کمتر از ده نفر، رسالتی که از همه انبیاء در طول تاریخ از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و از پیامبر اکرم مانده باید به دوش بکشیم و دوباره تبدیل شویم به صدها هزاران و میلیونها نفر. و این کار شد. این وسط اگر فقط امام سجاد(ع) وظیفهشان را درست انجام نمیدادند تشیّع و توحید تمام میشود. اسلام میشد همان عبدالملک و حاکمان اموی! آموزش این که چه چیزی شرک است انحرافات را بشناسید که اینها هم خودش تعرّض نیمه علنی به حکومت است. عبدالملک به امام سجاد(ع) نامه مینویسد میشنود ایشان یک کنیز را خریدند و بعد ایشان را آزاد کردند و گفتند که شما میتوانید بروید اما برای ازدواج به ایشان پیشنهاد دادند. شما آزاد هستید شما طبق این قوانین امروز هیچ وظیفهای ندارید. قوانین حاکم بر شرق و غرب عالم، چون کنیز و بردهداری رکن اقتصاد تام جهان بود، شرق، غرب، روم، چین، هند، ایران، عرب و عجم، همه جا بود. اسلام به سمت محو بردگی رفت گفت این گناهان را میکنید کفاره آن آزادی برده است. لذا ما در فقهمان کتاب الرق نداریم، کتاب العِتق داریم. "رِق" یعنی بردگی، "عِتق"، یعنی آزادسازی. سیاست فقه پیامبر و اهل بیت(ع) به سمت آزادی بردگان بود و بدانید 7- 8 نوع بردهداری بود همه آنها حرام شد تنها نوعی که باقی ماند با یکسری اصلاحاتی مسئله اسرای جنگی بود که اگر کسی حمله میکند شما را بکشد و نابود کند اسیر میشود این را چه کارش کنند؟ تمام دنیا اینها را یا میکشتند یا شکنجه میکردند یا بدون این که هیچ حقی برای آنها قائل باشند آنها را به کار میکشیدند. مثل این فیلمهای غربیها که میبینید، اینطوری بود. خب اسیر جنگی را باید چه کار کرد؟ یا او را بکشی یا نابودش کنی یا برای او هیچ حقوقی قائل نشوی، برایتان مثل حیوان کار کند! تازه برای حیوان هم که حقوق قائل نبودند. اهل بیت(ع) یاد دادند که حیوانات حقوق دارند توی صورت حیوان شلاق نزن. دارد به حیوان فحش میدهد میگوید چرا داری به حیوان فحش میدهی؟ گفت آقا حیوان است، فرمودند خب حیوان باشد چرا به آن فحش میدهی؟ اهل بیت(ع) آمدند حقوق حیوان و حقوق انسان، حقوق بردگان، حقوق اسرا، حقوق بیمار، حقوق اقلیتها را یادآوری کردند. آن هم که ماند گفتند اسرا را یا باید ببرید در اردوگاه نگه دارید همینطوری هزاران نفر دور هم بپلکند. روشی که با یکسری اصلاحات مرسوم بود این بود که اسرا بین خانوادههای مسلمان تقسیم بشوند آن خانوادهها لباس اینها، غذای اینها و آموزش اینها را، مسکن و امنیت اینها را تأمین کنند آنها هم متقابلاً برای خانواده کار کنند! مثل کارگری در خدمت خانواده باشند و اینها حق این حقوق را دارند. حق شکنجه نداری، حق مثله کردن نداری، حق کشتن نداری، اگر بیمار میشود باید معالجهاش را تأمین کنی و... اگر میخواهید ببینید حقوق برده پیش پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) چه بوده؟ نگاه کنید که بردهها و کنیزهایی که اینها داشتند چه کسانی هستند؟ هر کدامشان جزو رهبران امّت شدهاند. بلال حبشی است، سُهیب یونانی است، آن یکی از حبشه و آفریقاست، سلمان فارسی از ایران است، حکیم بزرگ که پیامبر(ص) میفرماید جزو خانواده خودم هست، «سلمانٌ مِنّا اهل البیت» سلمان جزو خانواده من است، سلمان حکیم الهی است که حضرت فاطمه(س) ایشان را به نام عمو صدا میکرد. از بردهها اینها را ساختند. اولیای بزرگ خدا و انقلابیون بزرگ، حکیمان بزرگ. و بعد اینها را آزاد میکردند میگفتند برو، آنها ول نمیکردند گریه میکرد. یکی جون است، در درگیریهای کربلا امام حسین(ع) به جون میگویند برو. این عوض این که خوشحال بشود گریه میکند میگوید داری من را بیرون میکنی؟ امام فرمود نه، میگویم برو زندگیات را بکن، اینجا پایان زندگی است! ما آخر خط رسیدیم، شما برو. گریه میکند و روی پای امام حسین(ع) میافتد میگوید چون سیاه هستم خون من نباید با خون شما مخلوط شود؟ مگر من بخاطر دنیا تا حالا با شما بودم؟ چون شما انسانهای وارسته و بزرگ و شریفی هستید با شما بودم، حالا که نوبت آخرت رسید از شما جدا شوم؟ و جالب است امام حسین(ع) بالای سر اکثر شهدا نشد که برود اما بالای سر دو – سهتا شهید رفت یکی همین برده سیاه است. این هم بردهداری اهل بیت ما است. یک کنیز بچه امام حسن(ع) را به کشتن داده، کنیز بچه را برمیداشت میرفت بالای پشت بام، امام(ع) به ایشان میگفت خانم این کار را نکن خطرناک است، آخرش این کار را کرد بچه از آن بالا پرت شد افتاد مُرد. امام(ع) خانه آمد ناراحت هستند نشستند دارند فکر میکنند، یک کسی گفت بالاخره شما خودتان فرمودید مرگ و زندگی دست خداست چرا ناراحت هستید امانت الهی بوده، شما به ما یاد دادید. امام(ع) فرمودند من برای بچه ناراحت نیستم چون اینها را قبل از اتفاق باید گفت و میگفتیم اما بعد از اتفاق دیگر فایدهای ندارد. من ناراحتم چون این خانم عذاب وجدان دارد خیلی ناراحت است و دارد به خودش صدمه روحی میزند که چرا بچه من را کشت. لذا آمدند گفتند به او بگویید آزاد است برود چون خودش دارد عذاب میبیند! یعنی باز نگران هستند که آن خانم که بچه را به کشتن داده عذاب نداشته باشد. کنیزی آمده روز عید چندتا گُل به امام حسن(ع) تعارف میکند امام حسن آن را میبویند و تشکر میکنند و میگویند شما آزاد هستید بروید. آنها نمیرفتند میگفتند ما نمیخواهیم برویم. طرف میگوید طرف یک گل به شما داده شما او را آزاد میکنید؟ فرمودند بله ارزش کاری که کرد بالاتر از اینها بود. این لطافت روح و انسانیت او بود. آن هم بردهداری غرب در آمریکای لاتین و آفریقا بوده که صد میلیون آدم را کشتند و جنایت و کثافتکاریهایی که کردند. امام باقر(ع) به برده و غلامشان میگویند برو فلان کار را بکن. غلام میرود نیم ساعت میگذرد امام میبیند او نیامد، امام(ع) میرود میبیند رفته آن پشت خوابیده، میروند بالای سر او مینشینند و شروع به باد زدن او میکنند! اصلاً معلوم نمیشود چه کسی برده است چه کسی مولاست؟ کنارش نشستند او را باد میزنند که مگس روی او ننشیند یکی هم گرم است بیدار نشود، همانطور نشستند دارند ذکرشان را میگویند و فکر میکنند و او را هم باد میزنند تا از خواب بیدار نشود. این بردهداری اهل بیت بوده است. بعد بیدار که میشود میگوید آقا ببخشید من فراموش کردم. امام(ع) به او میگوید خب تو که نمیخواستی بروی به من بگو تا من یک فکری بکنم، به من میگویی میروم بعد میآیی اینجا میخوابی؟ کنیز او فضّه خانم، نقره خانم است. کنیز حضرت فاطمه(س) است. سلمان میگوید آمدم دیدم فضّه خوابیده، فاطمه اشاره میکند که یک وقت بیدار نشود. به ایشان گفتم جاهای شما برعکس شده؟ ایشان فرمودند نه نوبتی است، یک روز ایشان به کارهای خانه کمک میکند من به کارهای دیگرم میرسم یک روز من کارهای خانه را میکنم ایشان به کارهایش میرسد. اسم اینها برده است، کجا برده بودند؟ بردهداری کجا محو شده است؟ ببینید امام سجاد(ع) راجع به حقوق بردگان چه میگوید؟ حالا این عبدالملک آمده نامه نوشته که شنیدم رفتی با یک کنیز ازدواج کردی؟ میخواهد مثلاً توهین و تحقیر کند. امام(ع) میفرماید بله درست شنیدی، کار انسانی و اسلامی بود من با ایشان ازدواج کردم. ایشان اسیر بود، آزادش کردم گفتم شما بروید مثل شهروند عادی بروید ولی اگر خودتان مایل هستید من به شما پیشنهاد ازدواج میکنم. آن خانم با افتخار میگوید افتخاری بالاتر از این نیست، من توقع پیشنهاد ازدواج از شما در ذهنم نبود. او میخواهد تعرّض به امام سجاد(ع) کند و بگوید همه کارهایی که میکنی تحت کنترل نظام پلیسی و اطلاعات ما هست، حتی حواسمان به خصوصیترین مسائل زندگیتان هست. امام سجاد(ع) هم جواب میدهند که کاری کردم که رسول خدا کرد. با کنیز ( با ماریه) ازدواج کرد. اول آزاد کرد بعد پیشنهاد ازدواج داد. که بگوید در جنگها اسیر شدند اما انسان هستند. مثل یک انسان برخورد کنید. من از این خانم مثل یک خانم آزاد تقاضای ازدواج میکنم اگر قبول هم نکرد نکرد. حالا آنها که از خدا میخواستند. میفرماید کاری کردم که رسول خدا کرد که میخواست مرز انسانی بین انسان آزاد و برده را بردارد اینها شکستن زنجیرهای بردگی و بردهداری است بعد فرمودند من یک سنت انسانی و اسلامی را عمل کردم. «فلا لوم علی امریء مسلم» مسلمان را که برای یک رفتار اسلامی و انسانی که سرزنش نمیکنند «و انما اللوم لوم الجاهلیة» آن کسی که باید سرزنش و مسخرهاش کرد ملامت جاهلیت است یعنی تو. من کار جد خودم را کردم، شما هم داری کار اجداد خودتان را میکنید آن را باید مسخره کرد. پستی جاهلیت با یک طنز لطیفی که اگر باز گفت منظورتان چه بود؟ امام(ع) بگوید منظورم جاهلیت بود، مگر تو نماینده جاهلیت هستی؟ تو نماینده جاهلیت هستی یا خلیفه اسلامی؟ بعد باید بگوید من نماینده جاهلیت هستم تا بتواند بگیرد. امام(ع) گفت من دارم نمایندگی جاهلیت را میگویم اگر تو نیستی که تو نیستی. شما از خانوادههای مردم جاهل مشرکِ دشمن خدا و دشمن انسان بودید که برایتان ازدواج با کنیز شرمندگی است ولی برای ما شرمندگی نیست. امام سجاد(ع) یک جواب یک خطی به نامه میدهد و نامه به عبدالملک میرسد پسرش سلیمان هم نشسته، که نامه را میخوانند که طنز لطیف و توهینآمیزی در جواب آن توهین است و در عین حال بهانه هم نداده، رو به پدرش سلیمان میکند و میگوید که پدر متوجه هستید که علیبنحسین در این جواب چه کارتان کرد؟ تازه دارد به اجدادش پز میدهد و به ما توهین میکند، توهین کرد. اینجا دارد میفهماند که پدران او مؤمنین بالله بودند و پدران تو و من کفار و مشرکین بودند و میخواهد که پدرش را علیه امام سجاد(ع) تحریک کند که کاری بکند، پدرش عاقلتر است میفهمد که با این بهانهها نمیتواند و امام سجاد(ع) دارد پیچیدهتر عمل میکند و نفوذ اجتماعیاش عمیق است با این بهانههای کوچک نمیتواند سراغش برود. برمیگردد به فرزندش میگوید هیچی نگو، صدایش را درنیاور، کسی نباید نامه من و جواب آن را بفهمد. هیچ کس نفهمد، این زبان بنیهاشم و بچههای پیامبر است، زبانشان صخرهها را میشکافد. زبان تیز و قلم تیزی اینها دارند. استدلالشان چنان قوی است و چنان درشت و محکم حرف میزنند و از کسی هم باکی ندارند.
نمونه دومی که عرض میکنم باز نامهای است بین امام سجاد(ع) و حاکم و خلیفه رد و بدل شده است. خلیفه نامه مینویسد که ما شنیدیم شمشیر پیامبر(ص) جدتان پیش شماست، یادگار پیامبر و مایه افتخار است همین خودش باعث میشود که مشروعیت اصلی طرف شما باشد. ضمن این که خود این شمشیر پیامبر(ص) همیشه یک خطر بالقوه است که اگر امام سجاد(ع) شمشیر پیامبر را دست بگیرد و بیرون بیاید همه میفهمند که چه کسی پیامبر و اسلام است و چه کسی مخالف پیامبر است؟ هم جنبه سمبلیک و تبلیغاتی داشت، نامه به امام سجاد(ع) نوشت که شما لطف کنید شمشیر رسولالله را به من بدهید چون ما خلیفه رسولالله هستیم هرچه هم بخواهید ما تقدیم میکنیم، من حاضرم هر کاری بکنم این شمشیر را لطف کنید! امام(ع) نامه محکمی نوشتند، اینجا از جاهایی است که امام سجاد(ع) صریح وارد بحث شدند و نوشتند که خداوند بندگان اهل تقوا و مجاهد خودش را نجات میدهد. این یعنی چه؟ یعنی حرف مفت نزن، من را تهدید کردی، از تو نمیترسیم، خدا با من است. این یک. بعد میفرمایند و از آنجا که گمان نمیکنید روزیشان را میرساند. دنیای ما هم دست تو نیست. نه جان من دست توست و نه دنیای ما. من به زور تهدید که بکشی یا جلوی امکانات زندگیمان را بگیری شمشیر پیامبر را به تو نمیدهم چون این یعنی مشروعیت دادن به تو، یعنی دینفروشی. بعد فرمودند: «... إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ» (حج/ 38)؛ خداوند هیچ خائن ناسپاسی را نمیپذیرد یعنی تو هم خائنی و هم ناسپاس هستی. بعد آخرش نوشتند من این آیه قرآن را خواندم، حالا ببین بین من و تو چه کسی مصداق این آیه است؟ معلوم است که امام خودش را خائن نمیداند و معلوم است که هیچ کس راجع به امام(ع) چنین نظری ندارد که ایشان مصداق این آیه است، در واقع دارند به او میگویند خائن ناسپاس من را تهدید نکن، حافظ ما خداوند است، تهدید جانی نکن، تهدید مالی هم نکن چون اصلاً رزق ما دست تو نیست. هر دریچهای را ببندی خداوند از کجایی که لازم است میرساند این تعرّض خیلی تند و صریحی است طوری که خود آنها جرأت نمیکنند این نامهها را پخش کنند. و همینطور شعرهایی که از امام سجاد(ع) هست یا در رابطه با امام سجاد(ع) و زیر نظر ایشان سروده شده و مثل آن شعر فرزدق را تأیید کردند همه اینها معنادار است.
خیلی خب یک بخش آن ماند، برخورد امام(ع) با آخوندهای درباری. روحانیت فاسد توجیهگر حکومتهای ظالم مثل بنیامیه، و یکی از اینها یکی از شاگردان نزدیک خود امام سجاد(ع) بود که بعد خیانت کرد و توی حکومت رفت. این بخش آخر که میماند چون بخش مهمی است حتماً باید بگویم. اول جلسه آینده اگر عمری بود انشاءالله این را میگوییم و بعد وارد حریم زندگی امام باقر(ع) میشویم. انشاءالله.
فَهُوَ یجری فی اَقوامٍ تَرَکوا طاعَةَ اَئِمَّةَ الحَقِّ وَ اتَّبَعوا اَئِمَّةَ الجَورِ
این تعبیرِ «شرک» دربارهی مردمی هم صدق میکند که اطاعت امامان حق را ترک گفتند و از ائمهی جور پیروی کردند
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی